رها آزاد
من یک آدم فضول و بیکارو بداخلاقم که باید از خودم گم شوم...باید وقتی از خیابان رد میشوم دست خودم را رها کنم تا زیر اولین پراید بیست میلیونی که مثل گاوهای اسپانیا میگازد له و لورده شوم شاید در بیمارستانی عوضم کنند و بهتر شوم و تو دیگر نترسی از من...از ازدواج...از بامن بودن...