رها آزاد
خبرمرگم خواستم پست بذارم و زودبخوابم اما تو روح اینترنت و وبلاگ و همه چی فرغون فرغون...از ویندوز 7 اومدم xp بازم گند خورد تو حالم...مثلا رفته بودیم تعزیه و حس و حالی داشتم...دیگه نیست...حتی گریه های زیر پلک مونده رفتن پی کارشون... فعلا فقط تو کف شیدا شدم شهرام ناظری ام
P.S1
بلاخره یه 206باب سلیقه م ...خوندم!!!
P.S2
حالا که دیگه حس خوبم رفته و باز قرمز و سه شاخ بدسته اومده سراغم دارم به 8میلیونی که دانشگاه برا یه تعزیه خرج میکنه فکر میکنم
به اینکه چطور نمیتونن حق التدریس اون استاد نکبت رو بدن که نخواد 52نفرو تو یه کلاس بچپونه و بعدم تا میتونه حق کشی کنه و دم از خداو پیغمبر و ... بزنه...
به اینکه چرا باید کاردانشجویی من بعد کلی جون کندن بشه 50تومن...
اما گریه م برای این چرندیات نبود اصلا...از ته دل بود چون خداییش بچه ها خوب اجرا کردن. اقلا دلم خوشه پوله هدر نرفته...
P.S3
بغض هایت را برای خودت نگهدار ، گاهی سبک نشوی سنگین تری!!!