![]() |
![]() |
||
رها آزاد
پنج سال پیش در چنین روزی و چنین ساعاتی چشمم به جمال تو روشن شد و شدی شازده کوچولوی من. آرزوم بود که دنیای تو زیباتر از دنیایی باشه که من تجربه کردم اما بد جور تو ذوقم خورد...بگذریم... به قول خاله محبوب نباید برای تولدت غمگین بنویسم... اما نکته اینجاست که وقتی اندوهم رو اینجا جا بذارم می تونم با تو بخندم...به خاطر موهای فرفری و قشنگت که از دیشب بابتتشون طلبکار من شدی هم متاسفم... بیا امیدوار باشیم که دوباره فرفریای قشنگت برگردند...و از همه مهمتر روزای آزادی و شادی و لبخندمون دوباره برگردند. تا اون روز، تا وقتی دوباره حس نکنم زمین سیاره ی امنی برای توست از کنارت تکون نخواهم خورد...وگرنه که با هم به اخترک تو برمی گردیم... |
![]() |
_ |