رها آزاد
پنجشنبه عصر مرگ با نقاب کرونا یکی از اون سه نفری رو که توی یادداشتای سال 86 ازشون شاکی بودم برد... و من اینجا می نویسم که بعدها اگر هنوز زنده بودم و هنوز اینجا رو به خاطر می آوردم و هنوز انقدر آزادی برای دسترسی به دنیای مجازی وجود داشت اون رو هم به یاد بیارم... پسرخاله ی سی و هفت ساله م بعد از یکماه درگیری با کرونا عصر یازدهم شهریور برای همیشه رفت... مرگ با اون داس بزرگش شده همدست دشمنان بشر... دشمنانی که در لباس های گول زننده به بهانه ی کمک و همراهی دارن تیشه به ریشه مون میزنن...فقط برای کمی پول بیشتر...مقام بالاتر یا شایدم برده وار به دروغهایی که تحویلشون دادن اعتقاد و باور دارن... من اما باور نمی کنم یک سرماخوردگی بدون همدستی مرگ خواران بتونه اینهمه آدم رو از پا در بیاره...نه باورم نمیشه... جنایتی زیر پوشش این بیماری در جریانه... یه جنایت غیرانسانی و اهریمنی |
_ |