رها آزاد
بیاد سالِ دور ِ دور ِدور ِ81
________________________
وقتی گرفت نم نم باران دلم گرفت
پشت دریچه های پریشان دلم گرفت
می خواستم بیاد تو بگریزم از اتاق
از رفتن به گوشهی ایوان دلم گرفت
در فکرکوچه بودم و بیرون زدم ولی
از ازدحام گنگ خیابان دلم گرفت
چون عابری که گم شده در رد پای خویش
در سایهی ردیف درختان دلم گرفت
گفتم نگاه کن به شب خیس آسمان
چون بغض ابرهای زمستان دلم گرفت
با تو که بودم از توی تنها دلم شکست
بی تو ولی از اینهمه انسان دلم گرفت
چون چتر خیس سقف دلم چکه میکند
بر گرد از این همیشهی باران دلم گرفت
حمیدرضا وطنخواه
امروز صبح موقع پیاده روی روی آسفالت خستهو کثیف خیابون یه پروانهی مرده دیدم. برش داشتم گذاشتمش رو علفای میون جدول کنار پیاده رو ...با خودم گفتم حیف از زیباییش حیف از اونهمه رنگ ...حیف...اما راستی اگه من بمیرم کسی افسوس می خوره کسی جمله ای شبیه حیف توی دلش ممکنه ... نه میدونم که ممکن نیست ممکن نیست...حیف اکسیژن...حیف ..