رها آزاد
Very long long time after the first P.S. |
رها آزاد
بهش میگم من یه روزی راز اون یادداشتای منفجر شونده ی رییس گجت رو پیدا می کنم و اونوقت انتقامم رو از تمام مشتریایی که بهای واقعی کار مترجم رو نمی دن می گیرم.. ببخشیدا گجت غلط کرد سخت کوش بود مرتیکه پپه.همه کارا رو پنی و سگش ردیف می کردن والا!!! همه می فهمیدن غیراز خود گجت خان که اونم از نفهمیش بود باز. پ.ن1-- اولش می خواستم فایل منم مث نامه های گجت منفجر بشه اما بعد دیدم خو اونوقت کی پول منو بده؟؟؟خداییش منصرف شدم. پ.ن2--فقط واسه دلم که داره می میره اینومی نویسم: |
رها آزاد
سکوتم از خجالت/حماقت نیست... دلم اهل رذالت نیست...تازه فایده ش چیه اینجا نوشتن یا هرجای دیگه...هرچند دلم واسه نوشتن تنگ شده اما اینترنت اونقدر چرند شده که دیگه یه ایمیل رو به زور باز می کنه...فقط بمیرم این دنیای کثیف تموم شه با اینترنت قطره چکون و روزای بی امید و همه چیزاش...خوب و بدش مال خودش...این بزی بمیره هم بهارش نمیاد...
P.S.5 نانای چش دراومده.می خواستم بهت بگم درسته من هروقت کارت دارم بهت زنگ می زنم اما توی عوضی کثافتو همون وقتایی که من کارت دارم جوابمو نمی دی...حالا من بدترم یا تو؟البته که تو P.S.6 به یه درجه ای از عرفان رسیدم که با این شماره م به اون یکی خطم پیام میفرستم بعد چند دقیقه گوشی رو نگا می کنم با خودم می گم عوضی پس چرا جواب نمی ده؟؟؟ P.S.7 تنها چیزی که قادر است اراده ی آهنین زنان را در هم بشکند عشق است. آلبادِس پِدِسِس |
رها آزاد
از وقتی دانشگاه تموم شده و منتظر نتیجه ی ارشدم بدجور خفه خون متنی گرفتم...ولی می خوام یه نامه برای خودم بنویسم و اینجا بذارم تا بعدها اگر سختیا و روزمره گیا جلوی تپشای قلبمو گرفت برگردم به اینجا و نامه ی خودمو بخونم ... و به یاد بیارم... پ.ن1 این روزا نه حوصله ی ترجمه دارم نه ترجمه ای دستمه...نه اینترنت به درد بخوری برا کانکت شدن دارم...همه ی درگیریم با اینترنت چک کردن ایمیل با گوشیه...خیلی وقتا دلم می خواست بیام اینجا بنویسم اما نشد و نیومدم...کلا به درجه ای از عرفان رسیدم که دیگه دلم نمی خواد جایی چیزی بنویسم...الان که فکر می کنم می بینم که از ننوشتن خیلی از حرفام آب از آب دنیا تکون نخورده پس سنگینترم که به سکوت و ننوشتنم ادامه بدم...تازه اون حرفایی که می خواستم بنویسم هم الان دیگه منقضی شده ن...من حرفی واسه گفتن ندارم...مث خیلی از آدمای دیگه... فقط من می دونم و دیگه در مقابل این قضیه تسلیم شده م اما خیلیا هستن که هنوز به این نقطه نرسیدن...فکر کن اگر همه با هم به چنین نقطه ای می رسیدیم چه سکوت شیرینی تمام دنیا رو فرا می گرفت...شب و روزام به تماشای فیلم می گذره و وقتایی هم که خواننده ی مورد علاقه پیشمه از همه چی دست می کشم ...اوایل خیال می کردم نقطه مشترکمون علاقه به فیلمه اما حالا می بینم که علاقه ای به تماشای فیلم نداره...نمی دونم چرا هیچکس اینجور که من خوره ی فیلمم نیست... |
_ |