رها آزاد
تا ترم قبل فکر می کردم اگه میشد یک ترم اضافه بدون واحد توی دانشگاه بمونم و فقط تو خوابگاه تن پروری کنم چه حالی میده اما الان که دو روزه بدون درس ومشق و استاد دارم تو خوابگاه مث سگ جون میکنم فهمیدم که اصلا ایده ی خوبی نیست... خوابگاهم وقتی درس نداری مثل زندان بدون دیوار و میله س...دلت میخواد ازش فرار کنی...رها بشی... منکه تا شنبه دق می کنم از بی کاری و علافی... عاقام بصیرم که فقط وقتی من دیر میام جذبه و شکوه مدیر گروهیشو نشون میده... اصلا آموزش ؟ـُه زیادی خورد که تاریخ شروع کلاسا رو 23 شهریور زد... که یه اخمق مث من فک کنه فوقش هفته اول تق و لقه، پاشه هفته بعدش بیاد غافل از اینکه دانشجوهای اصیل هفته اول مهر رو تق و لق میکنند همیشه حالا شروع کلاسا از اول تابستونم که باشه فرقی نداره اونا هفته دوم مهر میان دانشگاه... |
رها آزاد
دیروز عصر با اتوبوس VIPراه افتادم سمت ایرانشهر و از ساعت 9 صبح توی خوابگاه خالی و سوت و کور دلتنگم...همش تقصیر خواننده ی مورد علاقه س. وگرنه من کی اینقدر زود میومدم دانشگاه...اونم وقتی که همه گفتن دیر میان و من اگر بخوام برم کلاس تشکیل بدم نوعی جل بازی و بسیار نکوهیده س...تازه اگر برفرض محال که استادی اومده باشه تو این روزا واسه کلاساش...تک و تنها تو اتاقم و تا آخر هفته هم تنها خواهم موند...فقط کشتنت تسکسن درد این تنهایی اجباری نیست خواننده جان...هات میل پدر سوخته iم باز نمیشه اقلا دوتا ترجمه بردارم انجام بدم سرم گرم شه...البته میشه فیلم تماشا کرد اما وجدانم مث مار چنبره زده روی هارد فیلما و همینکه نگاش می کنم با دمش اشاره میکنه به مقاله هایی که باید برا روش تحقیق می خوندم تابستون و نخوندم...باشه جهنم و ضررر میشینم درس می خونم...
|
رها آزاد
عشق را بی خیال |
رها آزاد
وقتی رفتم نه که بارون نگرفت، ته نوشت |
رها آزاد
من این دردو به کی بگم که هنوزم شماره ی اون آشغال عوضی رو با اسم مخصوص توی هردوتا گوشیش داره اما شماره ی من حتی ذخیره نشده... |
رها آزاد
http://natural.fixyourbloodsugar.com/?sid=ic5vsl828. |
رها آزاد
عشق را بی خیال پ.ن. |
رها آزاد
کوچه ها را بلد شدم، رنگ های چراغ قرمز را، خیابان ها را، و دیگر در هیچ کوچه و خیابانی گم نخواهم شد، اما هنوز در تو گم می شوم گاهی... و گم می کنم خانه ای را که عشق در تو برایم ساخت... هنوز در کنار تو گم می شوم... تو را بلد نشده ام بعد از این همه سال... پ.ن. نگاهی شیشه ای دارم ، به سنگ مردمک هایش الفبای دلش معنای «نشکن»! را نمی فهمد......
|
رها آزاد
رفته بودم عصر باطری بخرم برا ماساژورم که بچه های آبجی کوچیکه از بس به درو دیوار و زمین وزمان فشارش دادن دیگه تموم کرده بود...حدود ده تا مغازه ی موبایلی و کامپیوتری هی من پرسیدم باطری قلمی دارین؟ هی اونا گفتن نه.فقط یکی گفت نیم قلم دارم...رد شدم ازشون و باقی خریدامو کردم و تو برگشت باز از دوسه تا موبایلی سراغ گرفتم...یکی گفت شارژی شو دارم پرسیدم چند؟ گفت حدود 30 تومن با تشکر فراوان از مغازه ش فرار کردم و برای آخرین بار از یه کامپیوتری سوال کردم باطری قلمی دارین؟ گفت بله. من با خوشحالی تشنه ای که صدای اذون مغربو تو ماه رمضون شنیده؛ رفتم تو و پرسیدم چنده گفت جفتی 800.گفتم چارتا بدین. وقتی آورد منو بگین چه حالی داشتم از دیدن باطریای قلمی...مخم آب و جارو شده این روزا. فرق باطری قلمی رو با نیم قلم نمی دونم...بهش گفتم نهههههههههه از اون ریزا میخوام...با نگاهی که یعنی خنگول نفهم نیم قلم می خوای، برام چارتاشو آورد به 1500.اما من تا همین الان دلم میخواد سرمو بکوبم تو در ودیواری جایی... چقدر مغازه رفتم امروز پی باطری...چقدر فحش دادم به شهری که توش باطری قلمی پیدا نمیشه... پ.ن. اول پ.ن. دوم |
رها آزاد
با آخرین برادر در خونه مونده تو شب گرم گهی مث امشب دعوا کنی و بعد به تبع اون بابات باهات دعوا کنه و تو با مامانت دعوا کنی چون همیشه یه سر دعواها دست مامانه...بعد بیای بالا تو اتاق گرمتر از سونات و پنکه ی پکیده تو روشن کنی و به خودت بگی به درک که غیژ و غیژ میکنه و رو اعصابه، مهم اینه که خنک کنه...جهنمی که در تو می سوزه رو که هیچ بادی خنک نخواهد کرد؛ اقلا جهنمی رو که فعلا توش می سوزی یه ذره خنک کنی...بعد پنکه ی کثافتِ عوضیِ پست فطرتت، خاموش بشه و هر کار کنی روشن نشه و مجبور بشی خودت بازش کنی تا برسی به آرمیچر و بند و بساط برقش و هی گردوخاکشو پاک کنی و آرزومندانه به این نتیجه برسی که با دوقطره روغن کارش راه می افته بعد بری پایین که روغن برداری یادت به قطره روغن چرخ خیاطی مامانت بیفته و با وقاحت تمام بری بهش بگی روغن چرخت کجاس؟ اونم با شرارت خاصی بگه دست همون عنصر ملعونه که دعوا از گورش شروع شده...با وجود تمام عصبانیت و دعوا و دشمنی که دارین بری که ازش قطره چکون رو بگیری اونوقت با تفرعن بهت بگه روغنشو من خریدم ریختم توش... که چی؟ که تو برگردی بری؟ کور خونده
|
_ |