رها آزاد
امروز مارا حالی دست داد که متعاقب آن بدون در نظرگرفتن آن6500تومانی که اینترنت موبایلی از شارژمان بلعید پریروز مجددا دست به اقدام تهور آمیز متمایل به خودکشی کانکت شدن با گوشی زدیم و این تازه جدا از امر دمار دربیار امتحان فرداست که هنوز هم مطالعه ای نفرموده ایم...چه میشود کرد حالیست مرا که قید عالم زده ام... |
رها آزاد
|
رها آزاد
-کلی نوشته بودم به خیال خودم،بعد سیستم قات زد بعد من کنترل cزدم مطلبمو کپی کردم بعد restart کردم بعد...هی هی هی خیلی باهوشم نه؟ |
رها آزاد
تاحالا شده وقتی تنها نشستی توی آینه نگاه کنی و کسی رو تو عمق چشمای آینهت ببینی؟نه که شخص خاصی ...فقط ببینی یکی یه لحظه سریع رد شد جوری که به چشمات و به آینه و همه چی شک کنی...و بترسی؟ :کلا من دوست ندارم توآینه نگاه کنم چون همیشه اونی که میبینم غریبه س!
|
رها آزاد
آنلاین شدم اونم ساعت یک بامداد تا به خودم یادآوری کنم که چقدر دلم براش تنگ شده...برای اون کاردان تیزهوش،اون داریوش،یعنی الان کجاست؟؟؟؟چیکار میکنه؟برای کی عصرانه آماده میکنه؟بخدا من گرسنهی عصرانه هاشم هنوز... پ.ن. پ.ن. And then someone rang the doorbelll...Goddamn |
رها آزاد
سه روز پیش استاد یه برگه داد ترجمه کنم.بماند که وقتی فهمیدم باید فارسی رو به انگلیسی برگردونم وا رفتم اما وارفتگی بیشتر وقتی رخ داد که فهمیدم متن چکیده ی یک مقالهی قضاییه!!!بگذریم از اون ده صفحه ی لعنتی ترجمه ساده که ده نمره ی پایان ترم براشه و زیرنویس فیلم که هنوز نصفشم ننوشتم و تحقیق تاریخ و هزار دربه دری دیگه...حالا که تازه دارم روش کار می کنم مثل استاد به خودم می گم کاش قبول نکرده بودم...خواسته منو محک بزنه ؟یا استارت شروع به ترجمه رو در من بزنه ؟نمیدونم اما شدم عین روزایی که داداش بزرگه با توضیحات کشنده ی غیر عملی تا هفت هشت سال از کامپیوتر گریزانم کرد...بدیش اینجاست که فردا مسافرم و کارامو نکردم باید این متنم ببرم بدم به استاد.خواب دیگه رویای مرده ی من خواهد بود تا وقتی فرجه ها و امتحانا با هم تموم بشن...خسته م... خوابم میاد مثل سگ اما بباید امشب تمومش کنم...بمیرن اونایی که نثر متکلف رو اختراع کردند.مجبورم فردا کاغذارو که دادم دستش فرار کنم مبادا بخواد ببینه چی نوشتم... |
رها آزاد
http://www.farsidictionary.net/ |
رها آزاد
I lost my 20 months here without knowing how much I could enjoy my loneliness during 4 years...I feel so sorry about that but decide to appreciate the rest of my loneliness within freedom.for the beginning I took a long lazy shower for 2 hours.I sat under water quite quiet and still.Just felt the drops on my skin...it was really fun.I gonna repeat this joyful experience again and again during my last 12 months here,cause I know I never could do this back home...for sake of my father,economy,and so many other reasons...thanks god to fiind a way freeing myself from killing thoughts.It was really amasing to see how come my thoughts faded away as soon as they come to my mind.I remembered how to think without thinking.I wanna be with you...sorry this was an interruption by Enrique"s song |
رها آزاد
|
رها آزاد
|
_ |